1
ممکن است
روبروی صفحههای مردود نشسته باشی
یا پشت به پنجرهای نیمه باز
ماه را نصف کنی
و یا هرجای دیگر
ممکن است که... باشی
به جز در آینه
که در آن
میز هست
کتابخانه هست
و تختی که خوابت را نمیبرد
اما
در این اتاق
که آبیست
پشت صفحههای روبرو
تو کنار من
تووی تابلوهای روی دیوار
روی جلد کتابهای همینگوی یا سلینجر یا بودا
میخوابی
لبهایمان را قرص میکنی
هم صدا میشویم
هم تصویر
تمام شبکهها
من و تو هستند
2
در سرم صدای گلولهای باید
به شباهت نسیمی که از پلکهام عبور میکند
و یا پیچکی که دیوار را فتح کرده است
صدای تار میآید
گور را از تنم کنار میزنم خاک مزهی تمشک میدهد
باران که ببارد
بوته به تجاوز پاییز عادت میکند
و صدای باد
خشکتر از نرمش سبابه بر سنگ
فاتحهخوانی روضهخوان
و اشک مادرم
که با آب شدنم میچکد
سی سال که یکی دو روز نیست
باور کنید
دیگر بچه نیستم
اجازه میدهم زمین هرچه میخواهد مرا بخورد
< قبلی | بعدی > |
---|